معنی آب ازآهن جدا کردن

حل جدول

آب ازآهن جدا کردن

کار دشواری را انجام دادن


جدا کردن

‌تفکیک

گسلاندن

تفتیک

فسر

سلب

ضرب المثل فارسی

آب ازآهن جدا کردن

کار دشواری را انجام دادن

فرهنگ فارسی هوشیار

جدا جدا کردن

از هم دور ساختن


جدا کردن

(مصدر) منفصل کردن سوا کردن، دور کردن، تمیز دادن.


جدا

سوا، تنها، منفصل، جدا کردن

فارسی به ایتالیایی

جدا کردن

separare

staccare

فارسی به آلمانی

جدا کردن

Einfach, Einzel, Einzeln, Einzelne, Einzelner, Einzig, Ledig, Probieren [verb], Versuchen, Wade [noun]

فارسی به عربی

جدا کردن

ابتر، اقطع، تقسیم، جزء، شق، فرد، قطعه، محاوله، منفصل

واژه پیشنهادی

جدا کردن

دست گسستن

معادل ابجد

آب ازآهن جدا کردن

349

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری